در شمارههاى قبل، ترجمه سورههاى فاتحه تا نساء بررسى گرديد، اكنون در اين بخش ترجمه سورههاى مائده تا انفال مورد بررسى قرار مىگيرد و همچون شماره قبل نخست به برخى نكات مثبت ترجمه مورد بحث كه مترجم گرامى نسبت به آنها توجه كافى مبذول داشتهاند اشاره مىكنيم.
وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ... «خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته (ى ايمان) كردند،...»
بررسى: مترجم گرامى در تمامى مواردى كه واژه «اللّه» در قرآن آمده است، بدون استثنا در برابر آن، واژه «خدا» را قرار دادهاند، ولى اكثر مترجمان به ويژه در ترجمه عبارت بسم اللّه الرحمن الرحيم، واژه «خداوند» را به كار بردهاند. كلمه «وند» پسوندى است كه دالّ بر معنى شباهت است؛ مثلاً «فولادوند» به معنى كسى است كه همچون فولاد محكم و با استقامت است، و «خداوند» كلمهاى است كه در مورد انسانها به كار مىرود و به معنى صاحب و مالك است. سعدى عليه الرّحمه هم در يكى از داستانهاى منظومش گفته است:
يكى بر سر شاخ و بن مىبريد
خداوند بستان نظر كرد و ديد
احتمالاً در يك جا قابل قبول است كه اين واژه در مورد خدا به كار برده شود، آن هم وقتى است كه مىگوييم: «خداوند عالم».
وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِكُمُ اللّهُ
«مرده را از زنده بيرون آورنده است، اين است خدا (يتان)».
بررسى: اكثر مترجمان، عبارت «ذلكم اللّه» را در اين آيه «اين است خداى شما» و يا «اين است خدايتان» ترجمه كردهاند، ولى كلمه «كم» در اينجا ضمير نيست و تنها مخاطبان را مشخص مىكند كه عموم مردماند، و بنا به قاعده تغليب در شكل مذكر آمده و لزوماً در ترجمه نمىآيد؛ همان گونه كه در آيه 32 يوسف (12): قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذى لُمْتُنَّنى فيهِ «اين است كسى كه مرا در مورد او سرزنش مىكرديد»، كلمه «كنّ» مخاطبان را كه چند تن از زنان بودند، مشخص مىكند و در ترجمه نمىآيد. مترجم گرامى در آيه مورد بحث (انعام، 95)، كلمه «يتان» را به درستى داخل پرانتز قرار دادهاند، ولى اگر اين كلمه داخل پرانتز را كه هيچ نيازى به آن نيست، اساساً نمىآوردند، بهتر بود؛ به اين صورت: «اين است خدا».
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فى كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها
«و بدين گونه در هر مجتمعى بزرگانشان را (از) مجرمان نهاديم».
بررسى: در اين آيه و آيات ديگرى كه شامل كلمه «قريه» است، مترجم گرامى در برابر واژه «قريه»، كلمه «مجتمع» را قرار دادهاند كه انتخاب بسيار خوبى است و بهترين ترجمه براى قريه است. ساير مترجمان، بعضى خود كلمه قريه را در ترجمه به كار برده و بعضى ديگر به درستى از كلمه «شهر» استفاده كردهاند. با توجه به اينكه در آيات 77 و 82 كهف (18) دو كلمه «قريه» و «مدينه» در يك موضوع به كار رفتهاند، معلوم مىشود منظور از قريه در قرآن، غالباً «شهر» است و موضوعات مطرح شده در آياتى كه شامل كلمه قريه است، مؤيّد اين نظر است. ولى واژه «مجتمع» چون عام است، نسبت به هر دو انتخاب قريه و شهر برترى دارد. آيت اللّه مشكينى هم در ترجمه خود همين واژه را به كار بردهاند. الفضل للمتقدم.
و اينك ادامه موارد ترك اولى
فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ
«كه (اين خود) بازگشتى زيان بار است».
بررسى: اين ترجمه انطباق دقيق با متن ندارد.
ترجمه درست: «كه زيانكار خواهيد شد». (فولادوند)
وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ
«چشم در برابر چشم و گوش در برابر گوش»
بررسى: عبارت «والانف بالانف» در ترجمه نيامده است.
لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلثَةٍ
«كسانى كه «به تثليث قائل شده و) گفتند: خدا سومين (شخص از) سه (شخص يا سه اقنوم) است، بىشك و بىچون كافر شدند».
بررسى: عبارت «ثالث ثلاثه»، اصطلاحى است معادل يكى از سه تا (و يا فقط سه تا، و نظاير اين عبارت نيز به همين شكل). خود مسيحيان هم اين عقيده را ندارند كه خدا سومين شخص يا سه اقنوم است، و ترتيب آن از نظر مسيحيان به اين صورت است: اب، ابن و روحالقدس؛ يعنى خدا، عيسى و روح القدس. بنا بر اين خدا از نظر مسيحيان اولين اقنوم است. ترجمه درست با تعبير خود استاد دكتر صادقى تهرانى چنين است: «خدا يكى از سه [شخص يا سه اقنوم] است.
ترجمههاى درست:
«البته كسانى كه گفتند خداوند يكى از سه [اقنوم] است، كافر شدند». (انصارى)
«آنها كه گفتند خداوند يكى از سه خداست (نيز) به يقين كافر شدند». (مكارم شيرازى)
«بىترديد كسانى [هم] كه گفتند: خدا يكى از [عناصر] سه گانه [الوهيّت] است، كفر ورزيدند». (طاهرى)
دقيقاً همين اشكال در ترجمه آيه 40 توبه (9) وجود دارد: إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِى الْغارِ «چون او را كسانى كه كفر ورزيدند، (از مكه) برون راندند، وى نفر دوم از دو تن بود آن گاه كه اين دو در غار بودند». نكته جالبى كه به ويژه در اين آيه بايد به آن توجه كرد، اين است كه اگر قرار باشد يكى از اين دو تن كه در غار بودند، نفر دوم فرض شود، ابوبكر بايد دومى باشد، نه پيامبر (ص) كه خود، قهرمان اصلى ماجرا بوده است. بايد اضافه شود كه در اينجا معناى ديگر «ثانى اثنين»، «فقط دو تن بودند»، مناسبتر است؛ زيرا انبوه دشمنان كه پيامبر را تعقيب مىكردند، به راحتى مىتوانستند دو نفر را در چند لحظه از پاى درآورند، و يارى خدا در چنين شرايطى بسيار اهميت دارد.
نمونههاى ترجمه درست:
«خداوند او را هنگامى كه كافران آوارهاش ساختند، يارى داد در حالى كه يكى از آن دو تن بود». (خرمشاهى)
«خدا او را يارى نمود هنگامى كه كافران او را از مكّه بيرون كردند، در حالى كه يكى از دو تن بود (پيامبر و ابوبكر)». (مشكينى)
«بدان هنگام كه انكارورزان [از مكه] اخراجش كردند، در حالى كه فقط دو نفر بودند، خدا يارىاش كرد». (طاهرى)
يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَىْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ
«هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا همواره شما را به چيزى از شكار كه در دسترس شما و نيزههاتان باشد، بىچون مىآزمايد، تا نشانه گذارد كسى را كه در نهان از او مىهراسد».
بررسى: مصدر «عَلْم» كه به معناى نشانگذارى است، در بابهاى نصر ينصر و ضرب يضرب صرف مىشود (عَلَمَ يَعلُمُ) و (عَلَمَ يَعلِمُ)، بنابراين با فعل «عَلِمَ يَعْلَمُ» قابل اشتباه شدن نيست؛ ناگزير بايد كلمه «لِيعلَمَ» را «تا بداند» ترجمه كنيم. مترجمان قرآن عموماً براى پرهيز از مشكلى كه در مورد علم خدا پيش مىآيد، آن را به «تا معلوم گرداند» و يا «تا متمايز كند» ترجمه كردهاند، كه درستى آن محرز نيست. بعضى از مترجمان هم خود را به تكلف نينداختهاند و «تا بداند» ترجمه كردهاند (واللّه اعلم). در هر حال، در ترجمه اين آيه و نظاير آن، استفاده از معناى فعل «عَلَمَ يَعلُمُ علْماً» قابل توجيه نيست. اين اشكال در ترجمه آيات 143 بقره (2)، 140، 166 و 167 آل عمران (3)، 12 كهف (18)، 21 سبأ (34)، 25 حديد (57) و 28 جن (72) نيز وجود دارد.
وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ
«و ماه حرام و قربانىهاى نشاندار»
بررسى: كلمه «قلائد» در ترجمه از قلم افتاده است.
لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ
بىگمان شما را فرا سوى روز قيامت به راستى بدون برگشت گرد خواهد آورد».
بررسى: عبارت «بدون برگشت» در متن وجود ندارد و نيازى به آوردن آن حتى در داخل قلاّب نيست. استاد همين عبارت قرآنى را كه در آيه 87 نساء (4) تكرار شده است، به درستى به اين صورت ترجمه كردهاند: در روز رستاخير همانا شما را گرد خواهد آورد».
قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ
«بگو آيا جز خدا را ـ (كه) پديد آورندهى آسمانها و زمين بر مبناى فطرت توحيدى است ـ به سرپرستى برگزينم».
بررسى: عبارت «بر مبناى فطرت توحيدى» افزوده تفسيرى است و در متن آيه نيست؛ اگر لازم است، بايد داخل قلاب قرار داده شود. استاد همين عبارت فاطر السماوات والارض را در آيات 10 ابراهيم (14) و 46 زمر (39) بدون اين افزوده ترجمه كرده و در آيه 11 شورى (42) اين افزوده را داخل پرانتز قرار دادهاند، كه بهتر است همه يكسان شود.
وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدينَا اللّهُ
«و پس از اينكه خدا ما را هدايت كرده از عقيدهى خود به گذشتهها (ى تاريك) مان بازگرديم؟»
بررسى: فعل «نُرَدُّ» مجهول است و به صورت «بازگردانده شويم» بايد ترجمه شود. بعضى از مترجمان ديگر هم ظاهراً به علت اينكه مجهول آمدن فعل در اين عبارت، روانى كلام را در ترجمه خدشهدار مىكند، آن را معلوم ترجمه كردهاند، ولى بخش بعدى آيه كه مىفرمايد: كَالَّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِى الْأَرْضِ حَيْرانَ، علت مجهول آمدن فعل را توجيه مىكند، و منظور اين است كه با پيروى هواى نفس، خود را در اختيار شياطين قرار دهيم، تا ما را از راه بازگردانند.
ترجمه درست:
«و پس از آنكه خداوند ما را هدايت نمود، بر پاشنههاى خود بازگردانده شويم». (مجتبوى)
فَأَخْرَجْنا بِه نَباتَ كُلِّ شَىْءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمّانَ
«پس با آن هر گونه روييدنى را (از زمين) برون آوريم؛ پس (از آن گياه) جوانه سبزى خارج ساختيم (كه) از آن، دانههاى متراكم روى هم چيده شده، برمىآوريم و از شكوفههاى درخت خرما خوشههايى نزديك به هم و (نيز) باغهايى از انگور و زيتون و انار».
بررسى: در اين آيه «الزيتون و الرمان» منصوباند و بر «جنّات» عطف شدهاند و خود «جنّات» عطف بر «نبات» است كه عطف عام بر خاص است، ولى در اين ترجمه «الزيتون و الرمان»، خود به خود عطف بر «اعناب» شده است كه در ترجمه بايد با افزودن كلماتى از اين عطف پرهيز شود.
ترجمههاى درست:
«بيرون آورديم بوستانها از درختان انگور و بيرون آورديم زيتون و انار». (دهلوى)
«و نيز باغهايى از درختان انگور و (همچنين درختان) زيتون و انار». (مشكينى)
«و نيز [درختان] زيتون و انار و باغهايى از انگور». (طاهرى)
وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ علم
«آنهايى را كه جز خدا را مىخوانند دشنام ندهيد تا (مبادا) آنان (هم) از روى دشمنى به نادانى خدا را دشنام دهند».
بررسى: در اين آيه موصول «الذين» معرّف مبعودهاى باطل است نه پرستش كنندگان، به دليل اينكه در بخش بعدى آيه مىفرمايد: تا مباد آنان هم معبود شما (خدا) را دشنام دهند (نه خود شما را).
ترجمه درست: «كسانى را كه به جاى خدا مىپرستند دشنام مدهيد [زيرا كه آنان نيز] از روى ستم ناآگاهانه خداوند را دشنام مىدهند». (انصارى)
مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ
«از گوسفند دوتا و از بز دو تا»
بررسى: گوسفندان به دو دسته تقسيم مىشوند: ميشينه و بزينه. دسته «ميشينه» دو نوع نر و ماده دارد به نام قوچ و ميش، و دسته «بزينه» نيز دو نوع نر و ماده دارد به نام تَكه و بز. به مجموعه اين چهار نوع، گوسفند گفته مىشود. بنابراين ترجمه «ضأن» به «گوسفند» و «معز» به «بز» درست نيست. در ترجمه اين جانب نيز همين اشكال وجود دارد، و آن را براى چاپ بعدى به اين شكل اصلاح كردهام: «از [جنس] ميشينه، زوجِ [نر و ماده، يا قوچ و ميش] و از [جنس] بزينه زوج [نر و ماده، يا تكه و بز]». بعضى از مترجمان در ترجمه اين بخش از آيه گفتهاند: «از ميش دو تا (نر و ماده) و از بز دو تا (نر و ماده)». بايد توجه داشت كه ميش و بز هر دو مادهاند و هر دو زير مجموعه گوسفند قرار دارند. مشكل اينجاست كه هيچ يك از مترجمان قرآن، نه چوبدار بوده و نه با چوبداران حشر و نشرى داشتهاند.
إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ
«پروردگارت پيگير سريع (در كيفر) است».
بررسى: لزومى ندارد كلمه «كيفر» داخل پرانتز قرار گيرد، چون اين واژه ترجمه روشن «عقاب» است. ترجمه درست با تعبير خود استاد اين است: «پروردگارت [پىگير و] سريع كيفر است». استاد همين عبارت «سريع العقاب» را در موارد ديگر به سادگى «زودكيفر» و يا «سريع كيفر» ترجمه كردهاند كه ترجمه بهترى است.
قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ
«بسى اندك است آنچه را متذكر مىشويد».
بررسى: حرف «ما» در اين آيه براى تأكيد معناى قلّت است.
ترجمه درست: «اندكى ياد مىكنيد و پند مىپذيريد». (مجتبوى)
اين اِشكال بر ترجمه آيات 62 نمل (27) و 42 حاقه (69) نيز وارد است.
وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ
«به چسباندن برگ آن باغ بر خود نزديك شدند».
بررسى: فعل «طفق» به معنى شروع كردن يا مشغول شدن است، مانند «اخذ». راغب گفته است: يقال طفق كذا كقولك اخذ يفعل كذا و يستعمل فى الايجاب دون النفى». استاد همين واژه را در آيات 33 ص (38) و 121 طه (20) درست ترجمه كردهاند.
وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ
«بهشتيان را ـ كه هنوز وارد آن نشدهاند، در حالى كه (بدان) اميدوارند ـ آواز مىدهند كه سلام بر شما، داخل آن نشدهاند، حال آنكه طمع (داخل شدن) دارند».
بررسى: بخشى از اين آيه دوبار ترجمه شده است.
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
«به راستى و درستى ما با كتابى آمديمشان (كه) از روى علم جداسازيش كرديم، حال آنكه براى گروهى كه ايمان مىآورند، هدايت و رحمتى است».
بررسى: در ترجمه اين آيه حرف «باء» از نوع تعديه در نظر گرفته نشده و فعل «جئنا» به صورت لازم ترجمه شده است.
ترجمه درست: «كتابى به سوى آنها بياورديم كه آن را از روى علم شرح دادهايم و براى گروهى كه باور مىدارند، مايه هدايت و رحمت است». (پاينده)
در موارد فراوانى (حدود 180 بار) باى تعديه در آيات مختلف قرآن آمده است و مترجم گرامى عموماً فعل مربوطه را به درستى، متعدى ترجمه كردهاند، ولى در موارد كمى نسبت به آنها بىتوجهى شده است، كه علاوه بر آيه مورد بحث، ساير موارد به شرح زير است: 91 و 160 انعام (6)، 88 يوسف (12)، 42 طه (20)، 15 شعراء (26)، 33 زمر (39)، 50 غافر (40)، 64 حجر (15)، 89 و 90 نمل (27)، 34 غافر (40)، 63 زخرف (43) و 9 حاقه (69).
ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ
«سپس بىچون همه شما را همواره به دار خواهم آويخت».
بررسى: واژه «همواره» كه در موارد فراوانى در اين ترجمه در كنار فعلهاى ماضى و مضارع و بعضاً در كنار اسمهاى فاعل و مفعول آمده است، حداقل در اينجا دليلى ندارد؛ زيرا هر كسى را فقط يك بار مىتوان به دار آويخت. استاد در آيات 71 طه (20) و 49 شعراء (26) كه همين مضمون تكرار شده، واژه «همواره» را به كار نبردهاند.
قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنآءَهُمْ وَ نَسْتَحْيى نِسآءَهُمْ
«به زودى پسرانشان را پياپى همى كشيم و زنانشان را زنده و بىحيا نگه مىداريم».
بررسى: يكى از معانى «استحياء» حيا داشتن و شرم كردن است، ولى اگر بخواهيم اين معنى را نيز در ترجمه لحاظ كنيم، بايد بگوييم: «از زنانشان شرم و حيا مىكرد» (استحياه و منه: خجل منه ـ لاروس و المنجد) چنان كه در آيه 26 بقره (2) مىفرمايد: إِنَّ اللّهَ لا يَسْتَحْيى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها «خدا شرم نمىكند از اينكه به پشه يا بزرگتر از آن مثلى زند»، و نيز در آيه 53 احزاب (33) مىفرمايد: فَيَسْتَحْيى مِنْكُمْ وَ اللّهُ لا يَسْتَحْيى مِنَ الْحَقِّ «پيامبر از شما شرم مىكند ولى خدا از بيان حق شرم ندارد». با توجه به اين توضيح، نفى حيا از آن زنان با كدام قاعده از عبارت «نستحيى نساءهم» برداشت مىشود؟! معناى ديگر اين كلمه زنده رها كردن است كه به قرينه، در برابر كشتن پسرانشان آمده است (استحياه: تركه حيّا ـ المنجد) با توجه به معنى اصلى لغت، ترجمه صحيح آيه اين است: «پسرانشان را مىكشيم و زنانشان را زنده رها مىكنيم». حال اگر فرض كنيم در مورد بعضى از آن زنان عمل منافى عفت هم بر آنان تحميل شده باشد (كه هيچ دليلى بر اين فرض وجود ندارد) باز هم نمىتوان آنان را بىحيا شده تلقى كرد. اساساً در مورد گذشتگان كه امكان دفاع از خود ندارند، بيان چنين مطالبى دور از احتياط است؛ مثلاً در مورد خواهر و مادر موسى عليه السلام، پيامبر عظيم الشأن خدا، چگونه چنين مطلبى قابل تصور است؟!
اين اِشكال در آيات 49 بقره (2)، 141 اعراف (7)؛ 6 ابراهيم (14)، 4 قصص (28) و 25 غافر (40) نيز وجود دارد.
وَ اكْتُبْ لَنا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ إِنّا هُدْنآ إِلَيْكَ
«برايمان در اين (زندگى) دنيا نيكى ثبت و ضبط فرما و در آخرت نيز؛ ما همواره به سوى تو رهنمون شديم».
بررسى: فعل «هدنا» در آيه، صيغه متكلّم مع الغير از «هاد، يهود» به معناى بازگشتن است، ولى مترجم گرامى آن را از «هدى، يهدى» به معناى هدايت كردن گرفتهاند.
ترجمههاى درست:
«در همين دنيا براى ما نيكى مقرر كن و [نيز] در آخرت. ما به سوى تو بازگشتهايم». (انصارى)
«در اين جهان و در آخرت براى ما نيكى بنويس كه ما به سوى تو بازگشتهايم». (خرمشاهى)
«براى ما در اين [حيات] دنيا و نيز در آخرت نيكى مقرر فرما كه به سوى تو بازگشتهايم». (طاهرى)
لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ
«تا روز قيامت بر آنان [يهوديان] كسانى را بىگمان خواهد گماشت كه ايشان را به عذابى بد گرفتار كنند».
بررسى: فعل «يسوم» مفرد است و موصول «من» كه موصول عام است در اينجا مفرد ترجمه مىشود. بنابراين ترجمه درست اين بخش از آيه اين است: «تا روز قيامت بر يهوديان كسى را مىگمارد كه آنها را عذابى سخت كند». (پاينده)
فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
«پس اين داستانها را (برايشان) برخوان، شايد آنان بينديشند».
بررسى: واژه «قصص» به فتح «قاف» مفرد است به معناى قصه و داستان، ولى در ترجمه جمع منظور شده. جمع قصه «قِصَص» است به كسر قاف. همين اشتباه در آيه 3 يوسف (12) هم تكرار شده است؛ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمآ أَوْحَيْنآ إِلَيْكَ هذَا الْقُرْانَ «ما نيكوترين برشهاى پىگير تاريخى را به موجب اين قرآن ـ كه به تو وحى كرديم ـ بر تو حكايت مىكنيم». قطع نظر از جمع آمدن در ترجمه، استاد در آيه 176 اعراف، قَصص را «داستان» و در اين آيه «برش پىگير تاريخى» معنى كردهاند. به نظر من از بين اين دو معادل، همان واژه «داستان» برترى دارد. مترجم گرامى واژه «قَصَص» را در آيه 62 آل عمران (3) بهدرستى مفرد ترجمه كردهاند، ولى در آيه 25 قصص (28) همان اشكال وجود دارد.
فَلَمّا تَغَشّيها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفًا فَمَرَّتْ بِه فَلَمّآ أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما
«پس چون (نسل وى) زنانى را باردار كردند، خدا، پروردگار خود را خواندند».
بررسى: بخشى از آيه در ترجمه نيامده است.
أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ
«برايشان نزد پروردگارشان درجات و پوشش و روزى گرامى و پر كرامت است».
بررسى: بخش ابتدايى آيه در ترجمه نيامده است.
كَمآ أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقًا مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ
«همان گونه كه پروردگارت تو را از خانهات به حق بيرون آورد و (حال آنكه) دستهاى از مؤمنان ناخوشآيندشان است».
بررسى: اين ترجمه از لحاظ قواعد و علم لغت هيچ گونه ايرادى ندارد؛ ولى ارتباط عبارت «همان گونه» كه در آغاز ترجمه آيه آمده است (در برابر واژه «كما»)، با موضوع مورد نظر در آيه روشن نيست و براى خواننده سؤال برانگيز است، و ترجمه به اين علت دچار نقص شده است. در آيه اول اين سوره سخن از نفى مالكيت خصوصى بر ثروتهاى عمومى است و در آيات 2ـ4 سخن از توصيف مؤمنان و پاداش آنان به ميان آمده است. در ترجمه اين آيه كه به طور مستقل معنى و مفهوم آن روشن نيست، بايد با افزودن كلماتى، اين آيه با مطالب آيات قبل ارتباط پيدا كند كه معنى و مفهوم سر راست و روشنى از آن به دست آيد. نزول آيه نفى مالكيت خصوصى بر ثروتهاى عمومى مسلماً خوشايند اشخاصى كه قبلاً از آن بهره مىبردهاند، نبوده و از نزول آن ناراضى بودند. در اين آيه مىفرمايد: هنگامى هم كه پيامبر (ص) براى ترتيب دادن برنامههاى رزمى و تنظيم صفوف رزمندگان براى درگيرى بدر از خانه خارج شد و عدهاى از مؤمنان همراهش بودند، افرادى كه توكل لازم را نداشتند، از برنامه جنگ كه در پيش داشتند، ناراحت و ناراضى بودند، به حدى كه در آيه بعد اين گونه توصيف شدهاند كه گويى به سمت مرگ مىرفتند و مرگ را به چشم مىديدند؛ ولى به زودى طعم شيرين پيروزى را در همان جنگ چشيدند و نتايج خوب آن را مشاهده كردند. در آيه مورد بحث مىفرمايد: همان گونه كه هنگام عزيمت به جنگ بدر، گروهى دچار ناراحتى بودند، ولى بعداً پيروز و خوشحال از جنگ بازگشتند و نظرشان تغيير كرد، از دستور نفى مالكيت خصوصى بر انفال هم كه نتايج خوبى براى اجتماع مسلمين خواهد داشت، در حال حاضر ناراضى هستند ولى به زودى نتايج خوب آن را خواهند ديد و تغيير عقيده خواهند داد. در آيه دوم همين سوره هم كه مىفرمايد مؤمنان واقعى كسانى هستند كه وقتى آيات خدا بر آنها خوانده مىشود بر ايمانشان افزوده مىگردد و بر پروردگارشان توكل مىكنند، اشاره به طرز برخورد همين گروه با آيه انفال دارد. اين وجه ارتباط بين آيه 1 و آيه 5 اين سوره بايد با افزودن كلماتى حتى الامكان كوتاه در داخل قلاب، روشن شود. لذا ترجمه اين جانب از آيه مورد بحث چنين است: «[نفى مالكيت خصوصى بر انفال مورد ناخشنودى آنهاست] همانگونه كه [وقتى ]پروردگارت به حق تو را از خانه [براى جنگ بدر] بيرون فرستاد، [و سرانجامش پيروزى بود،] گروهى از مؤمنان ناخشنود بودند». در ترجمه اين جانب، اين آيه يكى از چند آيه معدود و انگشتشمارى است كه افزوده تفسيرى آن ناگزير از حدّ متعارف فراتر رفته است.
يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ
«با تو درباره حق ـ بعد از آنكه روشن گرديد ـ مجادله مىكنند؛ گويى بىچون به سوى مرگ رانده مىشوند، در حاليكه آنان (با چشمان باز) مىنگرند».
بررسى: اين آيه هم در ارتباط كامل با آيه قبلى (و نيز آيه بعدى) است، و اگر در ترجمه به اين وجه ارتباط اشاره نشود، معنى و مفهوم آن روشن نخواهد بود. منظور از «يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ» همين است كه در مورد آن تجهيز جنگى كه به پيروزى انجاميد، با آنكه ضرورت آن از قبل روشن بود، با تو مجادله مىكردند.
ترجمههاى روشنتر:
«با تو درباره آن كار حق (اقدام به جنگ بدر) گفتگو و مجادله مىكردند (كه اين جهاد، جنگ نابرابر است) پس از آنكه (مصلحت آن و نصرت خدا در آن) روشن شده بود (و طورى وحشت زده بودند كه) گويى به سوى مرگ رانده مىشوند در حاليكه خود مىنگرند». (مشكينى)
«با تو در مورد [آن سفرِ] حقّ مجادله مىكردند، با آنكه [ضرورت آن] روشن بود؛ [چنان به وحشت افتاده بودند كه] انگار به سوى مرگ رانده مىشوند و [مرگ را] مىبينند». (طاهرى)
فَقَدْ بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْويهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ
«همواره به خشم خدا برگشته (وگرفتار شده) و چه بد سر انجامى است».
بررسى: عبارت «و مأويه جهنم» در ترجمه نيامده است.
يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ
«هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چون خدا و پيامبر(ش) شما را براى چيزى فرا خواند كه شما را حيات مىبخشد، آنان را اجابت كنيد».
بررسى: در ترجمه ميان فعل «فرا خواند» كه مفرد است با فاعل آن كه «خدا و رسول» است ناهماهنگى وجود دارد. اكثر مترجمان براى گريز از اين دشوارى، فعل «دعا» را «فراخوانند» ترجمه كردهاند كه خود مشكل ديگرى است. فاعل فعل در عبارت «دعاكم» تنها رسول است. ترجمههاى درست:
«اى مؤمنان [دعوت] خداوند و رسول [او] را بپذيريد چون شما را فرا خواند براى آنكه [دلتان] را زنده دارد». (انصارى)
«اى مؤمنان، چون [پيامبر از جانب خدا] شما را به پيامى حيات بخش فرا مىخواند، خدا و پيامبر را اجابت كنيد». (طاهرى)
وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ
«و بدانيد كه هر چيزى را كه به راستى به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن را براى خدا...»
بررسى: در زيرنويس مربوط به اين آيه، استاد اشاره كردهاند به عبارت قرآنى: «فَعِنْدَ اللّهِمَغانِمُ كَثيرَةٌ» كه در آيه 94 نساء (4) آمده و آن را چنين ترجمه كردهاند: «براى خدا غنيمتهايى زياد است» ولى ترجمه درست آن را در متن اصلى ترجمه به اين صورت نوشتهاند: «چرا كه غنيمتهاى فراوان نزد خداست». ضمناً در آن زيرنويس از همين عبارت قرآنى نتيجه گرفتهاند كه خدا غنيمت را به تمامى درآمدها تعميم داده؛ البته خمس هرگونه درآمدى را شامل مىشود كه آيه شريفه بنا به تناسب مسائل جهاد، فقط به يكى از موارد آن اشاره كرده است؛ ولى واژه «غنيمت» معناى مشخصى دارد. كتب معروف لغت اين واژه را چنين توضيح دادهاند: الغنم، الفوز بالشىء بلامشقة ـ تاج العروس، ذيل ماده» در لسان العرب و قاموس نيز توضيحى به همين مضمون آمده است. علت اينكه غنايم جنگ را هم با آنكه مشقت فوقالعادهاى دارد، غنيمت گفتهاند، اين است كه جنگ در اسلام ـ كه اساساً تدافعى است ـ به خاطر دستيابى به غنيمت نيست. اما اگر اتفاقاً منجر به دست يافتن به غنيمتى شود، فرع بر قضيه است و چيزى است كه جدا از اهداف اوليه جنگ به دست آمده است؛ مثل چوپانى كه با تلاش خود گوسفندان را به چرا مىبرد و ممكن است اتفاقاً يك قطعه الماس هم كه در آبرفتها به طور طبيعى پيدا مىشود، ضمن گردش در درّهها و دشت پيدا كند. با همه تلاشى كه داشته است، آن مال را بدون زحمت و اتفاقى به دست آورده كه نوعى غنيمت است و چنين است غنايم جنگ. اما اينكه هرگونه درآمدى كه نتيجه تلاش است، مشمول خمس مىشود، موضوعى است كه از اخبار و روايات استفاده مىشود. قرآن فقط به يكى از موارد خمس به تناسب مسائل جهاد كه مورد بحث بوده اشاره كرده است.
وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فى أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فى أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً
«و چون با هم برخورد كرديد، آن هنگام آنان را در ديدگانتان اندك جلوه مىدهد و شما را (نيز) در ديدگان آنان كم نمودار مىكند تا خدا كارى را كه انجام شدنى بود تحقق بخشد».
بررسى: اين ترجمه دقيقاً با متن تطبيق دارد، ولى نارساست و براى خواننده سؤال برانگيز است كه براى چه خدا طرفين درگيرى را در چشم يكديگر اندك نماياند و اين برنامه چگونه موجب مىشود تا خدا كارى را كه قرار بود انجام شود، به انجام رساند؟! به خصوص اينكه در آيه 13 آل عمران (3) عكس آن آمده و مىفرمايد مكّيان، مؤمنان را دو برابر آنچه بودند، مىديدند (البته اين مربوط به اثناى جنگ است). توضيح اين است كه قبل از درگيرى، كفار را در چشم مؤمنان اندك نماياند تا قويدل شوند، و مؤمنان را در چشم كفار اندك نشان داد تا تجهيز كامل نكنند و حريف خود را كوچك و شكستپذير تلقى كنند، ولى در اثناى جنگ مؤمنان را در چشم كفار بزرگ نشان داد تا روحيه آنان تضعيف و تخريب گردد و نبرد به شكستشان بينجامد و كارى كه خدا خواسته بود انجام گردد. بدين قرار، ترجمه اين جانب از آيه مورد بحث اين است: «و آنگاه كه [در ميدان نبرد] روبرو شديد، آنان را در چشم شما اندك نماياند [تا قويدل شويد] و شما را نيز در چشم آنان اندك نشان داد [كه تجهيز كامل نكنند]، تا خدا امرى را كه انجام يافتنى بود، سرانجام دهد».
إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا
«اگر از شما بيست تن شكيبا باشند، بر دويست تن (از آنان) بايد چيره شوند؛ و اگر از شما يكصد تن باشند، بر هزار تن از كسانى كافر شدند بايد پيروز شوند».
بررسى: كلمه «يَغْلِبُوا» كه دو بار در اين آيه آمده، در هر دو مورد جزاى شرط است نه امر؛ لام امر هم بر سر آن نيامده است. همين اشكال در ترجمه آيه بعدى (66 انفال) نيز وجود دارد.
ترجمه درست: «اگر از شما بيست تن صبور باشند، بر دويست تن غالب شوند و اگر از شما صد تن صبور باشند، بر هزار تن از آنها كه كفر مىورزند غالب شوند». (پاينده)
إِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ اوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيآءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ امَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَىْءٍ حَتّى يُهاجِرُوا
«بىگمان كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جانهاشان در راه خدا جهاد كردند، و كسانى كه (آنان را) پناه دادند و كمك (شان) نمودند، ايشان بعضىشان اولياى بعضى (ديگر)ند و كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نكردند، برايتان از ولايتشان چيزى نيست تا هجرت كنند».
بررسى: در اين ترجمه دو واژه «اولياء» و «ولايت» به همان شكل خودش در ترجمه منعكس شده است، و چون اين دو واژه داراى معانى مختلفى هستند، منظور از آن براى خواننده متوسط روشن نيست. بهتر است معادل آنها به ترتيب واژههاى «دوستان» و «دوستى» آورده شود تا معنى و مفهوم ترجمه براى خواننده روشن و صريح باشد.
وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِى الدّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ
«و اگر (هم) از شما (عليه دشمنانتان) يارى طلبيدند، يارىشان بر (عهده) شماست».
بررسى: عبارت «فِى الدّينِ» در ترجمه لحاظ نشده است.